برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...

تنها امید من که نا امیده

امیده من دوباره ته کشیده

لحظه به لحظه فکر نا امیدی

این لحظات امونم و بریده

اون که می گفت با دستای دل من

از قفس بی کسی آزاد شد

چی شد که با گریه ی من شاد شد

با شبنم اشک من آغاز شد

از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم

خواستم دلم یه گوشه ای بمیره

خسته شدم چه انتظار سختی

یکی بیاد جون من و بگیره

قلب من از تپیدنش خسته شد

نبضم با ضربه های معکوس مرد

قلب من از خستگی خوابش گرفت

این دل نا امید و مایوس مرد

شاید صدای زخمیه دل من

مرحم زخم های دل تو باشه

شاید که قصه ی جدایی من

نزاره هیشکی از کسی جداشه

+ پنجشنبه یکم مهر ۱۳۸۹ زمستانی ترین |