برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...

مطمئنم آنها تو را ندیدند
که آسمان هشتم 
را با چشم خویشتن 
ببینند...


برچسب‌ها:
مینای عشق و بهشت
+ پنجشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۹ زمستانی ترین |

تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم .
#حسین_پناهی

+ سه شنبه بیست و پنجم آذر ۱۳۹۹ زمستانی ترین |

هرگز نبوده قلبِ من
اینگونه
گرم و سُرخ:

احساس می‌کنم
در بدترین دقایقِ این شامِ مرگ‌زای
چندین هزار چشمه‌ی خورشید
در دلم
می‌جوشد از یقین؛
احساس می‌کنم
در هر کنار و گوشه‌ی این شوره‌زارِ یأس
چندین هزار جنگلِ شاداب
ناگهان
می‌روید از زمین.

آه ای یقینِ گم‌شده، ای ماهیِ گریز
در برکه‌های آینه لغزیده توبه‌تو!
من آبگیرِ صافی‌ام، اینک! به سِحرِ عشق؛
از برکه‌های آینه راهی به من بجو!

من فکر می‌کنم
هرگز نبوده
دستِ من
این سان بزرگ و شاد:

احساس می‌کنم
در چشمِ من
به آبشرِ اشکِ سُرخ‌گون
خورشیدِ بی‌غروبِ سرودی کشد نفس؛

احساس می‌کنم
در هر رگم
به هر تپشِ قلبِ من
کنون
بیدارباشِ قافله‌یی می‌زند جرس.

آمد شبی برهنه‌ام از در
چو روحِ آب
در سینه‌اش دو ماهی و در دستش آینه
گیسویِ خیسِ او خزه‌بو، چون خزه به‌هم.

من بانگ برکشیدم از آستانِ یأس:
«ــ آه ای یقینِ یافته، بازت نمی‌نهم!»


برچسب‌ها:
شاملو, ماهی, 1338, شعر
+ جمعه بیست و یکم آذر ۱۳۹۹ زمستانی ترین |

نباید ترسید،
نباید حتما صد بود،
نباید همیشه منتظر صد ماند،
مهم قدم برداشتن است،
مهم تلاش کردن است،
هر اندازه که باشی،
هر چقدر که از هر چیزی داشته باشی،
باید بپذیری،
قبولش کنی،
و در نهایت برای بیشتر داشتن و بودن تلاش کنی ...
باید بپذیرم که توان من چقدر است،
مثل پذیرفتن توان نقاشی هایم...
توان من همینقدر است...
و از نشان دادن آن ابایی نداشته باشم
و تلاشم را برای بهتر شدن
، بیشتر و بیشتر کنم...

+ پنجشنبه بیستم آذر ۱۳۹۹ زمستانی ترین |

نه چنان دور که رشته‌های امید بگسلد...

+ پنجشنبه بیستم آذر ۱۳۹۹ زمستانی ترین |