برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...

اما منظره ى اون بالا
ارزشش رو داره 

+ چهارشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

... يكي از بزرگترين رازهاي زندگي اين است كه ما با شادماني كامل در وجود خويش به دنيا مي آييم اما گداوار زندگي مي كنيم، زيرا هيچگاه به درون خويش نمي نگريم. وجود خويش را چنان بديهي مي شماريم كه گويي از قبل همه آنچه را كه در درونمان هست مي شناسيم. اين پندار بسيار مهمل است اما در همه جاي عالم رواج دارد


ما حاضريم در جست و جوي شادماني قدم به ماه بگذاريم اما حاضر نيستيم به درون وجودمان برويم، زيرا بدون اينكه پاي در وجودمان بگذاريم گمان مي كنيم مي دانيم در آنجا چه هست. گمان مي كنيم كه خودمان را مي شناسيم! ما به هيچ وجه خودمان را نمي شناسيم
‌‌ حق با سقراط است كه مي گويد «‌خودت را بشناس. »‌عصاره همه خردمندان در اين دو كلمه نهان است، زيرا تو با شناخت خودت، همه چيز را خواهي شناخت. همه چيز را به ثمر خواهي رساند و به همه چيزخواهي رسيد

اگر به اين ظرفيت ميدان ندهيم، بر عليه ما حركت مي كند و مخرب مي شود. همه افراد خلاق، اشخاصي خطرناك هستند؛ زيرا اگر خلاقيت آنها اجازه بروز نيابد، مخرب مي شود. انسانها تنها موجودات خلاق هستند و هيچ موجودي خطرناك تر از انسان نيست. ساير موجودات خلاق نيستند، بلكه به سادگي زندگي مي كنند و زندگي برنامه ريزي شده اي دارند. آنها هرگز از مسير خود خارج نمي شوند. يك سگ مثل همه سگها زندگي مي كند و مي ميرد. او هرگز سعي نمي كند بودا شود

+ چهارشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

برای تو گنگ بودن مسائل جذاب تر است

برای اینکه نتوانی فصل بعد و کتاب بعدی را بخوانی

برای اینکه دور نشوی....

باید این کتاب را از دور به تو نشان میدادم...

نباید برایت ورق میزدم...

چقدر زود نسخه را پیچیدی....

 

+ پنجشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

آیدایِ احمد...
شریک سرنوشت و رفیقِ راه من!
هنوز نمی توانم باور کنم...
نمی توانم بنویسم...
نمی توانم فکر کنم....
همین قدر مست و برق‌زده...
گیج و خوشبخت با خودم می‌ گویم... برکت عشقِ تو با من باد ...
و این، دعای همه‌ی عمر من است....
هر بامداد که با تو از خواب بیدار شوم ...
و هر شامگاه که در کنار تو به خواب روم...
برکت عشقِ تو با من باد ...

 


برچسب‌ها:
احمد شاملو, آیدا, شعر
+ سه شنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

به خود تو نیز بده بعد از این قرار دگر

خبر دهید به صیاد ما که ما رفتیم
به فکر صید دگر باشد و شکار دگر


برچسب‌ها:
وحشی بافقی, شعر
+ سه شنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

دلواپسی‌هایم را بلدی...
وقتی دلَم می‌گیرد بی آنکه بگویم،
پنجره را باز می‌کنی
وقتی باران می‌بارد
در لیوانِ خودت
برایم چای می‌ریزی
و پرده را کنار می‌زنی.
برای دست‌هایم نگرانی
وقتی می‌لرزد و سکوت می‌کند
و نگاهت را با بی‌قراری‌ام هماهنگ
می‌کنی...

+ شنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

دلم تنگ است

دلم اندازه حجم قفس تنگ است

نگاهم خیس و بارانیست

نمیدانم چرا

در قلب من

پاییز 

طولانیست!...

+ شنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

Aylar oldu gülüşünü görmedim
O benim ruhumdu nasıl özledim
Anlat dostum bana ondan bahset
Hasret kaldım dinleyeyim
Aylar oldu sesini duymadım
O bana vurgundu görmezden geldim
Anlat dostum Allah'ın aşkı için
Bana ondan bahset dinleyeyim
Sen bilirsin hala bekler mi
Arıyor mu teni ellerimi
Tekrar baksam alev gözlerine
Beni anlar mı, affeder mi
Ne zaman bitti sevdiğimiz şarkı
Çal bi daha çal bi daha geldiğim bilsin
Onsuzluk yok artık söz verdim kendime
Niye hala yok hala yok çağırın gelsin
Ne zaman bitti sevdiğimiz şarkı
Çal bi daha çal bi daha geldiğim bilsin
Onsuzluk yok artık söz verdim kendime
Niye hala yok hala yok çağırın gelsin
Aylar oldu gülüşünü görmedim
O benim ruhumdu nasıl özledim
Anlat dostum bana ondan bahset
Hasret kaldım dinleyeyim
Sen bilirsin hala bekler mi
Arıyor mu teni ellerimi
Tekrar baksam alev gözlerine
Beni anlar mı, affeder mi
Ne zaman bitti sevdiğimiz şarkı
Çal bi daha çal bi daha geldiğim bilsin
Onsuzluk yok artık söz verdim kendime
Niye hala yok hala yok çağırın gelsin
Ne zaman bitti sevdiğimiz şarkı
Çal bi daha çal bi daha geldiğim bilsin
Onsuzluk yok artık söz verdim kendime
Niye hala yok hala yok çağırın gelsin
Ne zaman bitti sevdiğimiz şarkı
Çal bi daha çal bi daha geldiğim bilsin
Onsuzluk yok artık söz verdim kendime
Niye hala yok hala yok çağırın gelsin

Source: Musixmatch
Songwriters: gökhan tepe / şebnem sungur

 

پ.ن:

ابروی دوست داشتنی برای منی که از بچگی با صدات بزرگ شدم وقتی میبینم هنوزم کارای جدید و گوش دادنی دارم لذت می برم.... اون روز اهنگ عاشیک از البوم جدیدتو رو یه فیلم شنیدم لذت بردم سرچ کردم دیدم تو البوم جدیدته کل البومتو دانلود کردم.... امیدوارم یه روزم همه چی اینجا رسمی و عادی باشه و بتونیم برای همه قانون کپی رایتو رعایت کنیم بدون اینکه فشار مالی به کسی بیاد... اما موضوع سر این بود که البومتو گوش میدادم به ترک 5 رسیدم .. درسته دقیقن همین ترانه ای که متنشو نوشتم... تو سبک کارای قدیمیت خوندی  اون اهنگای ارومی که ادمو با خودش میبره به دنیای دیگه.... این کارتو خیلی دوست دارم شاید یه سری از کلمه هاشو متوجه نمیشم... اما کلن حسی که صدات و موزیکت میده رو دوست دارم با اون تک کلمه هایی وسط شعرت متوجه میشم حس خوبی دارم.... نمیدونم حس خوبیه یا چی فقط میدونم به دلم میشینه... به قولی میگیره منو موزیکت... چند روز اول هر اهنگ البومتو یه بار گوش میدادم قفل نمیکردم رو یه اهنگ که تکراری نشن.. اما الان میخام رو این اهنگ قفل کنم... تو این چند روز حال و هوای خوبی بهم داده که راحت تر میتونم کارامو پیش ببرم پای کامپیوتر و مدلسازی کنم... امیدوارم زودتر این پروژه هم تموم شه...

خیلی از خاطره های بچگی و نوجوانیم با تو هنرمندای هم نسلت شکل گرفته .... سرتون سلامت
 


برچسب‌ها:
Ebru Gündeş, ابرو گوندش, 2019, استانبولی
+ سه شنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

هوای آلوده ی تهران

عطر تنت را نفس میکشم!

 

+ دوشنبه یازدهم آذر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

خبر آمد که: 

جهان بزرگ و غمگینِ
چه با بغل چه بی بغل

+ دوشنبه یازدهم آذر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

که جهان کوچک و غمگین نشود...

+ یکشنبه دهم آذر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

این یک دوستی ساده است!
آب دهانم را قورت دادم...
دوستی یک زن و مرد هیچ وقت ساده نیست


برچسب‌ها:
فریبا وفی, شعر
+ شنبه نهم آذر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

دکمه‌دکمه روی تن هم بوسه بدوزیم
دلم می‌خواهد
دست من در آستین تو باشد
دست تو در آستین من
طوری که عطر تن‌مان گیج شود
و آغوش نفهمد چه کسی 
آن یکی را بیشتر از آن یکی دوست دارد
راستش را بخواهی
من از این جنس سردرگمی‌ها
 که نمی‌دانی تار عاشق‌تر است یا پود
خوشم می‌آید!


برچسب‌ها:
رسول ادهمی, شعر
+ شنبه نهم آذر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

وز هفت دریا بگذرم

ای شعله ی تابان من

هم رهزنی هم رهبری

همین سری همان سری

ای نور بی پایان من


چون میروی بی من مرو

ای جان جان بی تن مرو


برچسب‌ها:
طبیب اصفهانی, شعر, هایده
+ پنجشنبه هفتم آذر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

نه چشمانم به چشمانت می رسد

نه دستانم به دستانت...

+ پنجشنبه هفتم آذر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |