برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
بی او نتوانم
این خط و این نشان 

+ دوشنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
اوج صدای من شدی
بت منی‌، شکستمت
وقتی‌ خدای من شدی
ببین به یک نگاه تو
تمام من خراب شد
چه کردی با سراب من
که قطره قطره آب شد
به ماه بوسه میزنم
به کوه تکیه می‌کنم
به من نگاه کن ببین
به عشق تو چه می‌کنم؟
به ماه بوسه میزنم
به کوه تکیه می‌کنم
به من نگاه کن ببین
به عشق تو چه می‌کنم؟ 
منو به دست من بکش
به نام من گناه کن
اگر من اشتباهتم
همیشه اشتباه کن
نگو به من گناه تو
به پای من حساب نیست
که از تو آرزوی من
به جز همین عذاب نیست
هنوز می‌‌پرستمت
هنوز ماه من تویی
هنوز مومنم به این
تنها گناه من تویی
به ماه بوسه میزنم
به کوه تکییه می‌کنم
به من نگاه کن ببین
به عشق تو چه می‌کنم ؟
به ماه بوسه میزنم
به کوه تکییه می‌کنم
به من نگاه کن ببین
به عشق تو چه می‌کنم ؟


برچسب‌ها:
داریوش, روزبه بمانی, 1
+ دوشنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
یک فندک بگیرید زیر تمام چیزهای ناراحت کننده!

 

+ شنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
و کسی نمی‌داند
لب‌خند تو است روی لب‌هام
وقتی آن‌سوی دریاها
یادم می‌کنی 💕


برچسب‌ها:
رضا کاظمی, آسمان
+ جمعه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
 دلی که کرده هوایت...


برچسب‌ها:
حسین منزوی
+ جمعه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
به گردش صد قصه میبرد چشمت!!!...

+ پنجشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
شايد همه‌ آرزوهای ما همين طورند
شايدم .. ؛
تمام آرزوهايمان جايی منتظرند،
منتظرند كه ما آن‌ها را
از ته دل بخواهيم تا برآورده شوند!

🎼 راستی.. ؛
یادمون نره برای همدیگه دعا کنیم.
التماس دعا دارم.. 🌸🍃

💌 #الهی_شکر


برچسب‌ها:
آسمان
+ پنجشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

اگر با تو بودم به شبهای غربت که تنها نبودم

اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می سرودم

مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت

با تو این مرغك پر شكسته مانده بودی اگر بال و پر داشت

با تو بیمی نبودش ز طوفان مانده بودی اگر همسفر داشت

هستی ام را به آتش كشیدی سوختم من ندیدی ندیدی

مرگ دل آرزویت اگر بود مانده بودی  اگر میشنیدی

با تو دریا پر از دیدنی بود شب ستاره گلی چیدنی بود

خاكتم شسته در موج باران در كنار تو بوسیدنی بود

بعد تو خشم دریا و ساحل بعدتو پای من مانده در گل

مانده بودی بودی اگر موج دریا تا ابد پر از دیدنی بود

با تو و عشق تو زنده بودم بعد تو من خودم هم نبودم

بهترین شعر هستی رو با تو مانده بودی  اگر می سرودم

مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت


برچسب‌ها:
امید, هما میر افشار, 1
+ پنجشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
+ سه شنبه بیستم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
بیش از یک بار به کام نمی‌نشینند

اما تلخی‌هایش هر بار تازه‌اند، 
هر بار تازه تر... 


برچسب‌ها:
محمود دولت‌آبادی
+ دوشنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

You are my teacher, I come to school
I love you, baby
Sometimes I'm right and then a fool
Oh, be my lady
It's not a game I play with you
Darling I know, 'cause I know the golden rule

Do what you want be what you are
You're the lady of my heart
Oh come, oh come to me

I was lonely
I was so lonely
I never break apart
The loving feeling
My sense is reeling
You're the lady of my heart

Sometimes we win, sometimes we lose
I love you baby
Sometimes we sin, I always choose
You're my lady
Always forgive what I have said
Darling, I know
We'll hold together come what made

Songwriters: Dieter Bohlen

You're the Lady of My Heart lyrics © Warner/Chappell Music, Inc, Universal Music Publishing Group


برچسب‌ها:
Modern Talking
+ دوشنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
نگاه كن من چه بی پروا، چه بی پروا
به مرز قصه های كهنه می تازم
نگاه كن با چه سرسختی تو این سرما
برای عشق یه فصل تازه می سازم

یه فصل پاك، یه فصل امن و بی وحشت
برای تو كه یك گلبرگ زودرنجی
یه فصل گرم و راحت زیر پوست من
برای تو كه باارزش ترین گنجی

نگاه كن من به عشق تو چه لیلا وار
تن یخ بستهء پروازو می بوسم
بیا گرم كن منو با سرخی رگ هات
من اون رگ های پر آوازو می بوسم

تو رو می بوسم ای پاكیزهء عریان
تو روپاكیزه مثل مخمل قرآن
طلوع كن من حرارت از تو می گیرم
ظهور كن من شهامت از تو می گیرم

بیا ، هیچ كس مثل من و تو عاشق نیست
مثل ما عاشق و همسایه و همدم
بیا ، از شیشهء سخت و بلند عشق
مثل ارابهء نور رد بشیم با هم

نگاه كن ، من چه شبنم وار، چه شبنم وار
به استقبال دستای خزون می رم
هراسم نیست از این سرمای ویران گر
برای تو ، من عاشقانه می میرم


برچسب‌ها:
زویا زاکاریان, واروژان, گوگوش
+ یکشنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
ميدوني چرا تو بازي باختي ؟؟؟

 

چون وقتي سعي كردي من ببازم
حواست نبود كه من يارتم نه حريفت !!!


برچسب‌ها:
برفی, برفی و فنچ, رفیق, بازنده
+ یکشنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
بر خاکِ دلتنگم گُلی خواهد نشست
کز نفس هایش 
هنوز عطر تو می آید به جان.. 💕


برچسب‌ها:
آسمان, معصومه صابر
+ شنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
تو پیش نرفتی
فرو رفتی


برچسب‌ها:
فروغ فرخزاد
+ جمعه شانزدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
بهار آمده. اینجا حال و هوای پروانه‌ها ربطی به ساعت جدید و قدیم آدمها ندارد. کسی شکوفه‌ها را محکوم به وا شدن نمیکند و انگار جبرِ جغرافیایی، فقط برای آدم‌هاست. نه که تقصیر تو باشد که بسیار دوری و هنوز، مرا که در بهار و شلوغی های پر رفت و آمد آدمها هم دوستت دارم باور نداری! تقصیر من است که به تنِ ساعت، بهار را پوشانده‌ام. ببین اینجا نیمه شبها به وقت بهار است. نمی‌خواهم باور کنم نیمه شب شده و من تنها نشسته‌ام و دود شمع را با نگاهم دنبال میکنم. دوست داشتم نیمه شب که میشود ساعت، جامه‌ی بهار را از تن درآوَرَد تا نگاهم راحت شود. اینجا به هر دقیقه‌ای که نگاه میکنم زمستان رفته است. همه چیز مهیاست که باشی. می‌ماند نیمه شب‌ها. این روزها ساعتی توی اتاقم ندارم. ساعت شماطه‌دار زرد رنگی که در پاییزها و زمستان های بی تو، نگاهم را بلعیده بود گذاشته‌ام سر سفره‌ی هفت‌سین و سفره را کنج خانه پنهان کرده‌ام تا دیگر چشمم بهش نیفتد. اینجا دیگر شمع روشن نمیکنم تا تنهایی‌ام دیده نشود. نفرین تاریکی، بر تنِ من واجب است و بجا. نمی‌خواهم یک منِ تنها، از اشیا این خانه مجزا باشد. هر وقت آمدی همه‌ی چراغها را روشن می‌کنم تا همه بدانند دیگر شئ ساکن و غمگین این اتاق نیستم...

 


برچسب‌ها:
زهرا بخشعلی‌پور, شعر, برفی, برفی و فنچ
+ پنجشنبه پانزدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
دیگه نمیخوام هیچکس باشه ..

 

+ پنجشنبه پانزدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
دلم بهانه ی تو را دارد ..
یادِ تو و برقِ چشمانت
گرمیِ دستانت ،صدای خنده هایت
باز دیوانه ام می کند ..
تا بحال اینگونه عاشق بوده ای؟!
که صدایِ باران را
واژه واژه "دوستت دارم" بشنوی؟
که انگار صدایِ
پای تو در این حوالی پیچیده ..
می بینی؟ 
همه چیز به تو
و عشقِ به تو ختم می شود
بهار ، باران و من ...


برچسب‌ها:
باران قیصری, شعر, برفی, برفی و فنچ
+ چهارشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
هیچ وقت نمیدونه آخرین دفعه هاش با هرکسی و هرجایی کِیه
آخرین نگاه، اخرین لبخند، اخرین بوسه، اخرین آغوش، آخرین حرفها، آخرین قدم‌ها، آخرین حسها
همیشه ساده لوحانه فکر میکنه دفعه بعدیم هست

+ چهارشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
نترس از این وابستگی از عادتو دلبستگی که بی تو من نفس ندارم

تو حق نداری بعد از این دست مرا رها کنی آتش به جانمان زنی به قلبه خود جفا کنی
دیوانگی کن بیش از این باید که لبریزم کنی دریا به دریا با توام باید که درگیرم کنی

دریا به دریا با توام , دریا به دریا با توام

عطر نفسهای تو خواب چشمان تو آن همه حرفهای تو عهد و پیمان تو
مرا نگاه کن ببین ای تو ای خوب من از تو من عاشق شدم ای تو محبوب من , دریا به دریا با توام

تو حق نداری بعد از این دست مرا رها کنی آتش به جانمان زنی به قلبه خود جفا کنی
دیوانگی کن بیش از این باید که لبریزم کنی دریا به دریا با توام باید که درگیرم کنی

دریا به دریا با توام , دریا به دریا با توام


برچسب‌ها:
فرزاد فرخ, برفی, 1
+ چهارشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
ز انتظار چه دانی

+ چهارشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

سلیگمن مفهوم درماندگی آموخته شده را به عنوان حالت ویژه ای که اغلب در نتیجه اعتقاد فرد مبنی بر اینکه رویدادها در کنترل او نیستند در او ایجاد می شود، تعریف کرد.
به سخن دیگر، بعد از یک رشته تجربه که در آن پاسخ های فرد در نتیجه رفتار او تغییر نمی کند، می آموزد که رفتار و نتیجه رفتار او از یکدیگر مستقل هستند
داستان 1: در هندوستان بچه فیل ها رو از بچگی با طنابی به میله یا درختی می بندند که قادر به فرار نباشند، با بزرگ شدن تدریجی و تبدیل شدن بچه فیل به یک فیل کامل باز هم همون طناب نازک کودکی رو به پای فیل می بندند که راحت با یک تکان محکم فیل باز می شه ولی فیل که از بچگی به این وضع شرطی شده و عادت کرده و پذیرفته که نمی تونه طناب رو باز کنه به اسارت گردن می ده و حتی تلاش هم نمی کنه در حالیکه با اندک تلاشی طناب نازک از پاش رها می شه.
 
داستان 2: در اکواریومی در دو بخش که با یک شیشه از هم جدا شده در یک طرف یک ماهی گوشتخوار و در طرف دیگه یک ماهی کوچولو می اندازند، ماهی گوشتخوار با دیدن طعمه لذیذ بارها و بارها به طرف دیگه اکواریوم برای خوردن ماهی کوچک هجوم می بره و پس از چند بار برخورد محکم با شیشه جداکننده دو بخش، دیگه از این کار دست بر می داره، بعد از مدتی که شیشه جداگانه هم برداشته می شه باز هم ماهی گوشتخوار به طرف دیگه نمی ره، چون هنوز تصور می کنه راه بسته است در حالی که طعمه لذیذی آزادانه در ان طرف برای خودش می گرده.
 
داستان 3: یک دانشجوی فوق لیسانس جوان به نام مارتین ای .پی.سیلگمن (همان فردی که نظریه درماندگی آموخته شده اش بعدها یکی از نظریات جدی حوزه یادگیری شد) در یکی از کارهای تحقیقاتی اش به مورد جالبی برخورد می کنه، ازمایش بر روی چند سگ بوده در مرحله اول به سگها لباسی می پوشانند که شوک همراه با صوتی بوده که سگها از اون نمی تونستند فرار کنند، با شنیدن صدای صوت و احساس شوک برقی سگها دیوانه وار به دور خودشون می چرخیدند و قصد فرار از این موقعیت رو داشتند ولی بعد از مدتی فهمیدند که هیچ کاری نمی تونند بکنند و لذا تسلیم شدند. در مرحله بعدی شوک از طریق کف قفس فلزی که سگها روی اون قرار داشتند بهشون وارد می شد و سگها فقط با پریدن به بخش دیگه قفس شوک رو دریافت نمی کردند ولی برخلاف تصور بعد از اینکه انها متوجه شدند که به هر طرف قفس که بپپرند بازهم شوک وجود دارد و شوک وارده را از طریق کف قفس احساس خواهند کرد، نزدیک به 30 ثانیه قبل از اینکه دست از تلاش بردارند و روی زمین بیفتند و زوزه بکشند دیوانه وار در جعبه می دویدند ولی خیلی زود تسلیم می شدند.انها هر گز گریختن از شوک را یاد نگرفتند حتی زمانی که ازمایشگران با غذا انها را به طرف دیگر جعبه که به کف آن شوک وارد نمی شد و می توانستند در آنجا در امان باشند می کشاندند ولی مجدد که آنها را در قسمت دارای شوک قرارمی دادند تلاشی برای پریدن به سمت دیگر نمی کردند!!! این سگها نافعال و درمانده شده بودند و تلاشی برای تغییر دادن شرایطشان انجام نمی دادند چون دریافته بودند که به هرطرف جعبه که بروند بازهم شوک را دریافت خواهند کرد.
 
بنابراین اصطلاحی ابداع شد با عنوان درماندگی اموخته شده، به این صورت که در برخی از موقعیتهای دردآور و دشوار که فرد احساس می کنه هیچ راه خلاصی ازش نیست، بایگانی در خاطرات وی درست می شه که هیچ راه خلاصی نیست و این را به تمام موقعیتها ی زندگی تعمیم می دهد.
سیلگمن پژوهشهای بعدیش رو در مورد انسانها ادامه می ده و این ازمایش در انسانها هم تائید می شه (شرح ازمایش ها در کتاب نظریه های شخصیت نوشته شولز ترجمه سیدمحمدی قابل مطالعه است) ولی چیزی که خیلی مهمتره اینه که مطالعات بعدی نشان داد نزدیک به یک سوم ازمودنی های حیوان و انسان تسلیم پدیده "درماندگی اموخته شده" نمی شوند و به تلاش خودشون تا رسیدن به موفقیت ادامه میدهند.
به تجربیات گذشته نگاه کنید و ببینید چقدر درزندگی باگفتن این جملات که فایده ای نداره،از دست من که کاری بر نمی یاد،من که نقشی ندارم،تلاش کردن چه تاثیری داره،تا حالا چقدر زندگیم خوب بوده که از این به بعد باشه و..شرایط دشوار را تحمل کردیم و نق زدیم و تلاشی نکردیم و یا اگر حرکتی کردیم خیلی زود رها کردیم با این استدلال که بخت ماسیاه است، سرنوشت من همینه و ...
بررسی کنید آیا شما جزء دسته یک سومی هستید که به تلاش خودشون تا رسیدن به شرایط بهتر ادامه می دهند و یا جزء مابقی هستید.

 

درماندگی آموخته‌شده - Learned helplessness - در علم روانشناسی به شرایطی اشاره می‌کند که در آن افراد بر طبق تجربیات گذشته (مانند سرکوفت‌ها و ناکامی‌های مستمر و طولانی و مداوم) به این نتیجه می‌رسند که کوشش را با پیشرفت مرتبط نمی‌دانند. آنها یادگیرندگانی هستند که فکر می‌کنند هر کاری انجام دهند به موفقیت دست نمی‌یابند.این موضوع نخستین‌بار توسط مارتین سلیگمن مطرح گردید.
 


برچسب‌ها:
روانشناسی, خودشناسی, رابطه
+ سه شنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
تازه و خنک و ناز و آرومه
حتی الان از پشت این دیوار
که ساختن تا دوستت نداشته باشم
اتل و متل ، بهار بیرونه
مرغابی تو باغش می‌خونه
باغ من سرده
همه‌ی گلاش پژمرده دونه دونه

بارون بارونه بارون بارونه
بارون بارونه بارون بارونه

دلم تنگه پرتقال من
گلپر سبز قلب زار من
منو ببخش از برای تو
هر چی که بخوای می‌یارم
اتل و متل نازنین دل
زندگی خوب و مهربونه
عطر و بوش همین غم و شادیه
کوچیک و بزرگ مونه
آهای زمونه آهای زمونه!
این گردونه تو کی داره می‌چرخونه؟

بودنت هنوز مثل بارونه
مثل قدیما پاک و روونه
از پشت این دیوار بی‌ رحمی که بین مونه
هاچین و واچین عسل شیرین
قصه مون هنوز ناتمومه
از اینجا به بعد کی میدونه که
چی سرنوشتمونه؟

بارون بارونه بارون بارونه
بارون بارونه بارون بارونه


برچسب‌ها:
مرجان فرساد, 1
+ سه شنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
و من به خیابان رفتم؛
فضایِ اتاق برایِ پرواز کافی نبود!


برچسب‌ها:
گروس‌ عبدالملکیان, شعر, برفی, برفی و فنچ
+ دوشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
آنجا، 
جان‌ستانی است 
بی‌رحم، به نام 
اشتیاق...


برچسب‌ها:
نزار قبانی, شعر
+ دوشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
همه رازهاى شب لانه مى‌كنند
كسي نمی‌داند چه رخ خواهد داد
زمانى كه شب فرا مى‌رسد
كسى مى‌تواند بگويد
تو چه مى‌خواهى
آسمان چه مى‌خواهد ...!؟


برچسب‌ها:
نزار قبانی, شعر
+ دوشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
مطمئن باش من عاشق تو خواهم ماند
تا باز شب بیاید و كهكشان راه شیری
درون وجودت حلول كند


برچسب‌ها:
نزار قبانی, شعر
+ یکشنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
به شاعر بودن خدا پی میبرم...!
تو زیباترین شعری هستی که تا حالا سروده شده!


برچسب‌ها:
محسن دعاوی, شعر
+ یکشنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
آرزوی همیشگیش بود مهم نبود تولد باشه عید باشه یا هرمناسبت دیگه
همیشه ته جمله هاش همینو میگفت
یه بار که خیلی کنجکاو شدم پرسیدم چرا همیشه این آرزو رو میکنی؟
گفت ”عشق تو بدترین شرایط ممکن سراغم اومد 
و همه چیز رو خراب کرد...
از اونروز به بعد فهمیدم عشق باید تو زمانش اتفاق بیوفته وگرنه گند میزنه به همه چیز...
باعث میشه آدمی که میتونست یه عمر پیشت بمونه رو، به یه رهگذر تبدیل کنه...
حسی که میتونست عشق بمونه، به نفرت تبدیل شه...“
دستامو فشار داد و با همون لبخند ِ تلخِ همیشگیش گفت:
امیدوارم عشق به موقع سراغت بیاد..

+ یکشنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
نه خود قانع می‌شوی
و نه می‌توانی
شخص مقابل را قانع کنی
با یک ... توروحت تمام کن!

+ یکشنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
ولی من میگم ی چیزیه مثه سرب
زیاد ک بشه سنگینی میکنه، آدمو از پا درمیاره

+ شنبه دهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
و گفتی احسنت؛
فکرت افتاد که شاید 
تو  دلیلش باشی؟


برچسب‌ها:
شعر, برفی, برفی و فنچ
+ شنبه دهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
فراتر از هر گمانی و آن سوتر از 

هر شوق و شيفتگی


برچسب‌ها:
نزار قبانی, شعر, برفی, برفی و فنچ
+ شنبه دهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
اگر من نتونستم عشقمو برات توضیح بدم
-فقط عمیق به چشمام خیره شو.


برچسب‌ها:
برفی, برفی و فنچ
+ جمعه نهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
تو فقط باش تموم کم و کسرش با من
با تموم دوری و طاقت و صبرش با من
تو فقط تب کن از این عشق بلاتکلیفم
مردن و سوختن و باقی زجرش با من
تو دلت قدم زدم تو روز بارونی بخواب روزای بهاری و بارون و ابرش با من
پیرهن خاطره هاتو زیر بارون تن کن خوندن ترانه و پاییز و عطرش با من
تو فقط باش فقط باش تمومش با من
عاشقونه هامونو مثل یه قصه بنویس خوندنش با دل و جون سطر به سطرش با من
تو فقط دلت بخواد یه روزی مال هم بشیم التماسش به خدا حاجت و نذرش با من
روی زخمای دلم کاشکی تو مرهم باشی آرزون اینه همیشه تو کنارم باشی
آرزوم اینه فقط مال تو باشم ای کاش تو فقط باش فقط باش فقط با من باش
تو فقط باش فقط باش فقط باش


برچسب‌ها:
مازیار فلاحی, برفی, برفی و فنچ, 1
+ جمعه نهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
اندَر اين ميكَده، 
بی رَنج شَرابت ندَهند
دردسَر تا نَکشی، 
باده نابَت ندَهند


برچسب‌ها:
برفی, برفی و فنچ
+ جمعه نهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
داری میری سفر....

مراقب خودت باش برفی

شبت بخیر...

 


برچسب‌ها:
برفی, برفی و فنچ
+ جمعه نهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
نرو
به هوای تو من 
به صدای تو من 
به دنیای تو من 
وابسته شدم 
که به جان تو من 
شکسته شدم
سفر نرو دلم گرفته
غم گرفته روزگارم
رفیقه روز بیقراریم 
بیقرارم
بیقرارم


برچسب‌ها:
حجت اشرف زاده
+ پنجشنبه هشتم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید؟
مرا یک آمدنت بِه، که ده بهار آید


برچسب‌ها:
اميرخسرو دهلوی, شعر, برفی, برفی و فنچ
+ پنجشنبه هشتم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
در خواب تورا دیدم، دیدم که اینجایی…
عطرت مرا مست کرد، گفتی که میمانی…
چشم به نگاهت بود، دستت نوازش کرد …
قلبی که تو را هر شب تا صبح ستایش کرد…
چشمان تو مرحم بود، بر زخم من ویرانه…
عشقت مرا کور کرد، دل شد ی دیووانه …
دگر نبودی تو ، انگار که جانم رفت…
لعنت به آن کس که، از تو جدایم کرد!!


برچسب‌ها:
فرزاد فرخ, برفی
+ پنجشنبه هشتم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
براى تو و خويش
چشمانى آرزو ميكنم
كه چراغ ها و نشانه ها را
در ظلماتمان ببيند
گوشى،كه صداها و شناسه ها را
در بيهوشى مان بشنود
براى تو و خويش،روحى
كه اين همه را در خود گيرد و بپذيرد
و زبانى كه در صداقت خود
ما را از خاموشى خويش بيرون كشد
و بگذارد
از آن چيزها كه در بندمان كشيده است
سخن بگوييم...


برچسب‌ها:
مارگوت بيكل, احمد شاملو, شعر
+ پنجشنبه هشتم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
شب های بی تو بودن 
ارزش زندگی کردن را ندارد
بختک بدی میماند که در خیال من جارسیت..
من کمی با تو بودن را میخواهم که بشود هر لحظه از ان را زندگی کرد ...


برچسب‌ها:
بهار کاظمی, شعر, برفی
+ پنجشنبه هشتم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
ادم که عاشق میشه 

 

چشم به راه میشه

دست خودش نیست

انتظار میکشه...

خبر خوب که میشنوه

تمام دنیاش متوجه می شون تو دل این ادم چه خبره

با تک تک سلولای وجودش این خوشحالیو فریاد میزنه

اما یه چیزو باید بهشون بگم

به این عشاق

به این زنده دلا

به این چشم براه  ها

باید بگم اروم خوشحالی کنید!

میپرسید چرا؟

چون دنیا که صداتونو بشنوه 

یکی حوالتون میکنه 

تا بیشتر از این توهم نزنید....

تا انقدر با صدای بلند خوشحالی نکنید

تا انقدر از ته دل خوشحالیتونو بروز ندید

انقدر صادقانه نیاید از دلیل خوشحالیتون بنویسید روی وب

انقدر چشماتون نخنده

انقدر رو ابرها راه نرید

انقدر لذت نبرید از اینکه به دنیا اومدید

چون یکی هست که همیشه مخالف شماست

یکی هست که همیشه یه دونه تو استینش داره

یکی هست که حوالتون کنه...

هیس!!!!

اروم خوشحالی کنید

دنیا 

گاهی دنیای حسودا میشه 

اگر ما حواسمون نباشه

یکی حوالمون میکنه!!!

ساکت باشید

برای حفظ شادیاتون ...

هیس!!!

توی دلتون شادی کنید

ادما ظرفیت خوشحالیو ندارن

ادما ظرفیت ندارن

همینکه بفهمن خوشحالی 

یه دونه حوالتون میکنن

تا به تقاص بخشی از تلخی های گذشته

فقط بخشی از اون روزایی که ناراحت شدن و لب تر نکردن

به شما نگفتن از چی دلخور شدن

امروزتونو به کام تلخ می کنن...

هیس!!!

اروم خوشحالی کنید...

حتی شده اجازه بدید که رو شما حساب دیگه ای باز کنن

حس کنن براتون بی اهمیتن

این بهتر از اینه که خودتونو خوشحال نشون بدید

و یکی حوالتون کنن

روزتون خوش

قلبتون شاد

روانتون ازاد

فقط هیس!!!...


برچسب‌ها:
موریانه, برفی
+ چهارشنبه هفتم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
آغوش شما لبریز خداست
خلوتگاه امن شکفتن غنچه ی گریه هاست
ای آینه رو،
 دیدار شما آغشته ی لطف و عطاست!


برچسب‌ها:
برفی, برفی و فنچ
+ چهارشنبه هفتم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
بی بی این سیگار بهمنِ ما رو ندیدی؟
بی بی ، بی بی
بی بی ، ای بابا اینکه نیست

 

دلِ من میسوزه واست
کوچولویِ نازنینم
دلِ من میگیره وقتی
تو رو اینجوری میبینم
دلِ من میلرزه واسه
بغضِ سنگینِ نگاهت
دلِ من میشکنه وقتی
غمگینه صورتِ ماهت
دلم از دنیا بریده
که تو رو اینجوری بد کرد
چطور اون حسِ قشنگ شد
اینطوری تبدیلِ سردرد
دلم از مردُم چه خونه
که تو رو از من گرفتن
چطور این قصه ی تلخو
واسه ما دوتا نوشتن

تو دیگه برنمیگردی
انقده فاصله دوره
تو دیگه برنمیگردی
این آخرِ رابطه بوده
تو دیگه برنمیگردی
انقده خرابه وضعم
انقده داغونه اوضاعم
که دلت گرفته ازم

دلِ من هواتو کرده
کاش از اون اول نبودی
افق اومد بالا ولی
هنوز رو تختم عمودی
هنوز به چشمم همونی
ولی شهر نگاهش بده
صد دفعه گفتم این تنت
مالِ منه به فا*ش نده
دلِ من هواتو کرده
کاش الآن بغلم بودی
کاش یه خبر داشتم ازت
میدونستم اقلاً خوبی
ببینم شبات قشنگه؟
خوش میگذره روزا بهت
یادت باشه هنوز به فکرتم
نکردم اون دورا ولت
مهم نی پیشم باشی یا نه
مهم نی میشم لاشی یا نه
مهم نی آلودم به چیا من
مهم نی داغونم با کیا ام؟
مهم اینه دوست داشتی بیشتر از این
بهت خوش بگذره
مهم اینه که بدونِ من الآن حالت خب بهتره
دلِ من هواتو کرده
ولی خب تو رو هم زدنت
مهم نی تنهام
ولی انگار رومه کلا بدنت
من رو تختم تنها
هوایِ اتاق رو مغزه اما
پروازم رو بهمنا
توو خیالم باهات دور از غم ها

تو دیگه برنمیگردی
انقده فاصله دوره
تو دیگه برنمیگردی
این آخرِ رابطه بوده
تو دیگه برنمیگردی
انقده خرابه وضعم
انقده داغونه اوضاعم
که دلت گرفته ازم

ای کاش به حرفم گوش میکردی
تا گوشای جهان از ما کَر میشد
ای کاش معما میدانستی و آرام تا
معمایمان حل میشد
ای کاش

دلِ من هواتو کرده
دلِ من وصله به جونت
دلِ من تنگه برایِ اون
چشایِ مهربونت
بی تو این شبا چه سرده
بی تو وحشتناکه خونه
ولی خب دوریت قشنگه
چون به نفع هر دومونه
دلِ من هواتو کرده لعنتی
خوب بلدی حالِ منو
بی تو من حس میکنم
تیرگی هالهَ رو
بی تو این شام و نهار
میشه زهر مارِ منو
بی تو من حس میکنم
درد و زخمِ جامعه رو
دلِ من هواتو کرده بعد از این
تحمل کن فاصله رو
بعد از این وقتی دیدی
بغلِ یکی خاصه نرو
بعد از این دوقفله کن ببند اگه بازه درو
بعد از این نشونِ هیچکسی نده
رازِ منو

تو دیگه برنمیگردی
انقده فاصله دوره
تو دیگه برنمیگردی
این آخرِ رابطه بوده
تو دیگه برنمیگردی
انقده خرابه وضعم
انقده داغونه اوضاعم
که دلت گرفته ازم


برچسب‌ها:
تتلو, برفی, 1
+ چهارشنبه هفتم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
روشنان چشمهایت کو؟ زن شیرین من!
تا بیفروزی چراغی در شب سنگین من

می شوم بیدار و می بینم کنارم  نیستی
حسرتت سر می گذارد،بی تو بر بالین من

خود نه توجیه من از حُسنی به تنهایی که نیست ،
جز تو از عشق و امید و آرزو ، تبیین من

رنج ،رسوایی، جنون،بی خانمانی، داشتم
مرگ را کم داشت تنها،سفره ی رنگین من

از تو درمانی نمی خواهم به وصل، اما به 
مهرمر هم زخم دلم باش از پی تسکین من

یا به دست آور دوباره عشق او را یا بمیر!
با دلم پیمان من اینست و جان،تضمین من

من پناه آورده ام با تو، به من ایمان بیار
شعر هایم  آیه های مهر و مهرت دین من

شکوه از یار؟آه، نه!این قصه بگذار، آه، نه!
رنجش از اغیار هم ، کفرست در آیین من


برچسب‌ها:
حسین منزوی, شعر, برفی
+ چهارشنبه هفتم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
از تو بـرکندن دل،
 ممکن اگر بـود مرا..!
به تمنای تو کی این همه جان می کندم؟


برچسب‌ها:
ثنایی هروی, شعر, برفی
+ سه شنبه ششم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
جای یه اتفاقایی تو زندگی خالی بوده ...

امروز بهم نشون دادی اون اتفاق چی بوده...

خدایا ممنون که هوامو داری...

خدایا مراقب خودت باش...

بیشتر از اینا بهت نیاز دارم خدا...


برچسب‌ها:
برفی, برفی و فنچ
+ سه شنبه ششم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
همیشه اولین روزا خاصن ....

عید تقویمی از 1 فروردین شروع میشه...

ولی هرکسی یه روز دیگه ای رو داره که سال جدید توی زندگیشون شروع شده.... 

از همینجا میخام بگم:

برفی و فنچ 6 سالگیتون مبارک... خیلی مراقب هم باشید... این دنیا خیلی بی رحمه... این دنیا خیلی سخت میگیره به ادما... شما به خودتون دل ندید دنیا براتون کاری نمیکنه... همدیگه رو تنها نزارید... عاشقتونم  


برچسب‌ها:
برفی, برفی و فنچ
+ سه شنبه ششم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست
ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشایی ست
مرا در اوج می خواهی! تماشا کن. تماشا کن
دروغین بودم از دیروز. مرا امروز حاشا کن
در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها
فقط اسمی بجا مانده از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالی، قلم خشکیده در دستم
گره افتاده در کارم. به خود کرده گرفتارم
بجز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم؟
رفیقان یک به یک رفتند مرا در خود رها کردند
همه خود درد من بودند گمان کردم که هم دردند
شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند
به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند
گره افتاده در کارم . به خود کرده گرفتارم
بجز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم؟
رفیقان یک به یک رفتند مرا در خود رها کردند
همه خود درد من بودند گمان کردم که هم دردند

ترانه سرا: اردلان سرفراز


برچسب‌ها:
داریوش, اردلان سرفراز, 1
+ سه شنبه ششم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |