برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...

دوست دارم گاهی به خودم فکر کنم
از خودم پذیرایی کنم
خودم را بغل کنم
حال خودم برا بپرسم
ببینم چیزی کم و کسر ندارم
بهم خوش میگذرد یا نه
چیزی هست که خواسته باشم 
اما نداشته باشم و
نداشتنش چقدر منطقی است؟
چقدر قابل تحمل؟

آری سالهاس که خودم را فراموش کرده بودم.

از کتاب آلبالو با طعم برف

+ شنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۹ زمستانی ترین |

همه ی ما.

بدون استثنا،
کمی دیرتر.
کمی زودتر. یک دفعه ناگهانی.

تمام می شویم...
یک روز همین خانه ای که سقف دارد خانه عنکبوت ها و لانه ی خفاش ها می شود،
همین ماشینی که دوستش داریم زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ می زند،
همین بچه هایی که نفس مان به نفس شان بند است، می روند پی زندگی یشان.
حتی نمی آیند آبی بریزند روی سنگ مزار مان.

قبل از ما میلیاردها انسان روی این کره ی خاکی راه رفته اند.
مغرورانه گفته اند:
مگر من اجازه بدم!
مگر از روی جنازه ی من رد بشید...

و حالا کسی حتی نمی تواند هم استخوان های جنازه شان را پیدا کند که از روی آن رد بشود یا نشود!

قبل از ما کسانی زیسته اند که زیبا بوده اند،
دلفریب،
مثل آهو خرامان راه رفته اند.
زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده.
سیب ها از سرخی گونه هایشان رنگ باخته اند
و حالا
کسی حتی نامشان را هم به خاطر نمی آورد.

قبل از ما کسانی بوده اند که در جمجمه ی دشمنانشان شراب ریخته اند و خورده اند.
سرداران و امیرانی که گرزهای گران داشته اند، پنجه در پنجه شیر انداخته اند،
از گلوله نترسیده اند
و حالا
کسی نمی داند در کجای تاریخ گم شده اند!

همه این کینه ها،
همه ی این تلخی ها،
همه ی این زخم زبان زدن ها،
همه ی این کوفت کردن دقیقه ها به جان هم،
همه ی این زهر ریختن ها،
تهمت زدن ها،
توهین کردن ها به هم...
تمام می شود.

از یاد می رود و هیچ سودی ندارد جز اینکه زندگی را به جان خودمان و همدیگر زهر کنیم.

اگر می توانیم به هم حس خوب بدهیم
کنار هم بمانیم
و اگر نه، راهمان را کج کنیم.
دورتر بایستیم و یادمان نرود که همه ی ما می میریم،
همه ی ما
بدون استثناء، کمی دیرتر...
کمی زودتر،
یک دفعه،
ناگهانی...

زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم زندگی کنن

 

@decor.antik

+ پنجشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۹ زمستانی ترین |

حالا خبری هیچ خبری از تو ندارم
من موج زده ام ساحل من پس تو کجایی
آواره شده بر سر من کوه جدایی
من موج زده ام ساحل من پس تو کجایی
آواره شده بر سر من کوه جدایی

ای کاش که میدانستم که لیلی ها بی رحمن
حال امروز مرا مجنون ها میفهمن
من سایه ات بودم صد دفعه گشتم دور تو مثل پیچک
سخت گذشت بر تو در دریای عشقم ماهی تنگ کوچک
من موج زده ام ساحل من پس تو کجایی
آواره شده بر سر من کوه جدایی
من موج زده ام ساحل من پس تو کجایی
آواره شده بر سر من کوه جدایی

ترانه سرا: طاها یوسفی


برچسب‌ها:
حسین هور, بود و نبود, 1399, فارسی
+ دوشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۹ زمستانی ترین |