|
برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
|
ﻗﺼﻪی ﻣﻦ و ﻏـﻢ ﺗﻮ، ﻗﺼﻪی ﮔﻞ و ﺗﮕﺮﮔﻪ
ﺗﺮس ﺑﻲ ﺗﻮ زﻧﺪه ﺑﻮدن، ﺗﺮس ﻟـﺤﻈﻪﻫﺎی ﻣﺮﮔﻪ
ای ﺑﺮای ﺑـﺎ ﺗﻮ ﺑﻮدن، ﺑﺎﻳﺪ از ﺑﻮدن ﮔﺬﺷﺘﻦ
ﺳـﺮ ﺑـﻪ ﺑـﻴـﺪاری ﮔﺮﻓﺘﻪ، ذﻫﻦ ﺧﻮاب آﻟﻮده ی ﻣﻦ
ﻫﻤـﻴﺸﻪ ﻣـﻴﻮن ﻗـﺎب ﺧﺎﻟـﻲ درﻫﺎی ﺑﺴﺘﻪ
ﻃﺮح اﻧﺪام ﻗﺸﻨﮕﺖ ﭘﺎك و روﻳﺎﻳﻲ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﻛﺎش ﻣﻴﺸﺪ ﭼﺸﺎم ﺑﺒﻴﻨﻦ، ﻃﺮح اﻧﺪام ﺗـﻮ داره
زﻧﺪه ﻣﻴﺸﻪ ﺟﻮن ﻣﻴﮕﻴﺮه، ﭘﺎ ﺗﻮی اﺗﺎق ﻣﻴﺰاره
ﻛﺎش ﻣﻴﺸﺪ ﺻﺪای ﭘﺎﻫﺎت، ﺑـﭙـﻴﭽﻪ ﺗـﻮ ﮔـﻮش داﻟﻮن
ﻃـﺮف داﻟـﻮن ﺑـﮕﺮده، ﺳﺮ آﻓﺘﺎب ﮔﺮدوﻧﺎﻣﻮن
ﻛﺎش ﻣﻴﺸﺪ دوﺑﺎره ﺑﺎﻏﭽﻪ، ﭘـﺮ ﮔـﻠـﻬـﺎی ﺗـﻮ ﺑـﺎﺷـﻪ
ﻏﻨﭽﻪی ﺳﻔﻴﺪ ﻣﺮﻳﻢ، ﺑﺎ ﻧـﻮازش ﺗﻮ واﺷﻪ
ﻛﺎش ﻣﻴﺸﺪ اﻣﺎ ﻧﻤﻴﺸﻪ، ﻧـﻤـﻴﺸﻪ ﺑـﻴﺎی دوﺑﺎره
ﻧﻤﻴﺸﻪ دﺳﺘﺎت ﺗﻮ ﮔﻠﺪون، ﮔـﻠـﻬـﺎی ﻣـﺮﻳـﻢ ﺑـﺬاره
ﻛﺎش ﻣﻴﺸﺪ اﻣﺎ ﻧﻤﻴﺸﻪ، اﻳـﻦ ﻣـﺮام روزﮔـﺎره
رﻓﺘﻨﺖ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﺑﻮد، دﻳﮕﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻧـﺪاره