|
برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
|
ببار برایم
تو که هزاران چشمه ی جوشان
پشت مردمکهایت پنهان
کرده ای
ببار برایم
اشکهایت همان آب حیاتیست
که خضر
نوشید و هنوز
در به درِ جاودانگیست
ببار برایم
تو که هزاران چشمه ی جوشان
پشت مردمکهایت پنهان
کرده ای
ببار برایم
اشکهایت همان آب حیاتیست
که خضر نوشید و هنوز
در به درِ جاودانگیست
ببار برایم
ساعت چشمهایم
عجیب با ساعت ابرها
کوک است
عقربه هایی خلاف مسیر زندگی
که بهم نمیرسن و فقط جفتِ هم میشوند
ببار برایم که تو اشک هایت
برف آب شده ی کوهستان است
بکر و جاری
ببار ببار
سیلاب دردهایت را دوست دارم