|
برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
|
چند وقتیِکیه دیگه خونریزی نداره.... انگار اون دیگه بغض ناشتا نداره.... فک کنم بین بغض و خونریزیاش رابطه ای باشه.... بهر حال همین که مثل قبل از نابودی و زوال خیلی پرسرعت فاصله گرفته.... میتونه خبر خوش باشه و بگم ظاهرن حالش خوبه... و یا شایدهای همیشه....