برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
بعد از اون خونریزی های پی در پی..... بعد از اون بغضهای 2 ساعته ی قبل از صبحانه..... 

چند وقتیِکیه دیگه خونریزی نداره.... انگار اون دیگه بغض ناشتا نداره.... فک کنم بین بغض و خونریزیاش رابطه ای باشه.... بهر حال همین که مثل قبل از نابودی و زوال خیلی پرسرعت فاصله گرفته.... میتونه خبر خوش باشه و بگم ظاهرن حالش خوبه... و یا شایدهای همیشه....

+ جمعه سی و یکم خرداد ۱۳۹۲ زمستانی ترین |