|
برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
|
برای یک لحظه نتمام قلبم از تپش افتاد...
با تعجب پرسیدم: مگر از من متنفری ؟!
گفت: نه باور کن , نه! ولی چون واقعا تو را دوست دارم ,
نمی خواهم پس از آن که کام از من گرفتی
برای پیدا کردن گل زرد , زحمتی بخود هموار کنی...