|
برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
|
خودم را غرقِ ادكلن ميكردم
دستهايم را از همه جا بيشتر...
ميدانيد،
دستها حكايت ديگرى دارد
بوىِ عطر ميرود به خوردِ موهايش!
ميماند سالهاى سال...
پريشان مي شود اگر
بوىِ ديگرى به خودش بگيرند