|
برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
|
حتی از فاصله های دور
از انتهای افقهای دور و نزدیک
انگار جایی نوشته باشند که اینها باید به هم برسند
یک روزی یک جایی ، با هم برخورد
می کنند
آنوقت میشوند همدم؛ میشوند دوست
اصلا میشوند هم شکل
حرفهایشان میشود آرامش
خنده هایشان ، کلامشان می نشیند روی طاقچه دل هم
نباشند دلتنگ هم میشوند
هی همدیگر را مرور می کنند ، و از هم خاطره می سازند
یادمان باشد حضور هیچکس اتفاقی نیست…