برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...

یک گوشه ی خیال ِ تو 
خیال کن گردنم به ابرها رسیده
خیال کن دلتنگی تنها نام یک شعر است
خیال کن هوایِ تو را در آغوش نگرفته ام.
یک گوشه نشسته ام 
بی آنکه چیزی از دهان های متحرک بشنوم
تنها تو را می شنوم...
می دانم!
صدای ِ مرا از هر صدایی واضح تر می شنوی...آنگاه که چیزی نمی گویم...


برچسب‌ها:
معصومه صابر, شعر
+ جمعه سی و یکم خرداد ۱۳۹۸ زمستانی ترین |