|
برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
|
تو انقدر گرمی که با دیدنت کلک چال و توچال هم تب کنن
باید سنگ فرش ولیعصرو سر راهت از نو مرتب کنن
من از خط آبیه چشمای تو دارم انقلابو رصد میکنم
نمیدونم این دفعه ی چندمه که دروازه شمرونو رد میکنم
شنیدم تو از خونه بیرون میای درختای تجریش حظ میکنن
تو که ساکتو بستی اخبار گفت دارن پایتختو عوض میکنن
انقدر دوری از من که میشی شنید اوج بن بستو تو صدات
من از کوچه های این شهر شلوغ هیچی غیر از تو نمیخوام