برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
|
تو بخوای از من مرگم آسونه
جز تو چی دارم من دیوونه
روزگارم سخت
روزگارت خوش
پرم از این غم
غم آدم کش
تو با لبخندت دردمو کم کن
من پر از حرفم
پس شکنجم کن
عشقت همه چیز من بود
وقت عاشق شدن بود
کارم بی تو تمومه
جز تو کی آرزومه؟
عشقت همه چیز من بود
وقت عاشق شدن بود
کارم بی تو تمومه
جز تو کی آرزومه؟
پ.ن: مهدی ایوبی تو خیلی خیلی خیلی کار درستی... دمت گرم پسر کاراتو خیلی خیلی خیلی دوست دارم. رضا یزدانی تو بی نظری وقتی میخونی انگار بند بند وجود ادم داره اعتراف میکنه.... دمتون گرم ... راهتون باز و روشن....
ترانه سرا : مهدی ایوبی
خواننده : رضا یزدانی
آهنگساز : میلاد بابایی
اما پناهی جز تو و دستات ندارم
نتهایی تقدیرم شده اما میدونم
تنها کنار تو میشه طاقت بیارم
من توو خودم موندم ولی تو باورم کن
حتی اگه زبانِ تو برام غریبست
حتی اگه یخ زده خورشید نگاهم
با تو شبیه آینه ام شفافو یک دست
اسم منو از ته دل صدا بزن باز
حتی اگه جوابی از من نشنیدی
داره جوونه میزنه دستایِ خالی من
نگو که از شکفتن من نا امیدی
وقتی که دنیا تنهام میذاره تو درکم کن، تو درکم کن
وقتی که چشمام بارون میباره تو درکم کن، تــــو
جهان داره پیش چشمام دائم میچرخه
پرهای پروازم به جایی گیر کرده
من اهل آبی هایی دورو غرق نورم
اما یکی پای منو زنجیر کرده
درکم کنو هم بال این تنهاترین باش
تا اوج پرواز منو خودت ببینی
من میرسم به لحظه های خوب شادی
اگه تو هم کنار تنهاییم بشینی
وقتی که دنیا تنهام میذاره تو درکم کن، تو درکم کن
وقتی که چشمام بارون میباره تو درکم کن تـــو
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش
به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف سخاوت را ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند داد
و او بشیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر میشد
همیشه کودکی باد را صدا میزد
همیشه رشته ی صحبت را
به چفت آب گره می زد
و بارها دیدیم
که با چقدر سبد
برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت
ولی نشد
که روبروی وضوح ِ کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله ی نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم
بزرگ بود و هست
بزرگ بود و هست..
بزرگ بود و هست
بزرگ بود و هست..
اما پناهی جز تو و دستات ندارم
نتهایی تقدیرم شده اما میدونم
تنها کنار تو میشه طاقت بیارم
من توو خودم موندم ولی تو باورم کن
حتی اگه زبانِ تو برام غریبست
حتی اگه یخ زده خورشید نگاهم
با تو شبیه آینه ام شفافو یک دست
اسم منو از ته دل صدا بزن باز
حتی اگه جوابی از من نشنیدی
داره جوونه میزنه دستایِ خالی من
نگو که از شکفتن من نا امیدی
وقتی که دنیا تنهام میذاره تو درکم کن، تو درکم کن
وقتی که چشمام بارون میباره تو درکم کن، تــــو
جهان داره پیش چشمام دائم میچرخه
پرهای پروازم به جایی گیر کرده
من اهل آبی هایی دورو غرق نورم
اما یکی پای منو زنجیر کرده
درکم کنو هم بال این تنهاترین باش
تا اوج پرواز منو خودت ببینی
من میرسم به لحظه های خوب شادی
اگه تو هم کنار تنهاییم بشینی
وقتی که دنیا تنهام میذاره تو درکم کن، تو درکم کن
وقتی که چشمام بارون میباره تو درکم کن تـــو
اما پناهی جز تو و دستات ندارم
نتهایی تقدیرم شده اما میدونم
تنها کنار تو میشه طاقت بیارم
من توو خودم موندم ولی تو باورم کن
حتی اگه زبانِ تو برام غریبست
حتی اگه یخ زده خورشید نگاهم
با تو شبیه آینه ام شفافو یک دست
اسم منو از ته دل صدا بزن باز
حتی اگه جوابی از من نشنیدی
داره جوونه میزنه دستایِ خالی من
نگو که از شکفتن من نا امیدی
وقتی که دنیا تنهام میذاره تو درکم کن، تو درکم کن
وقتی که چشمام بارون میباره تو درکم کن، تــــو
جهان داره پیش چشمام دائم میچرخه
پرهای پروازم به جایی گیر کرده
من اهل آبی هایی دورو غرق نورم
اما یکی پای منو زنجیر کرده
درکم کنو هم بال این تنهاترین باش
تا اوج پرواز منو خودت ببینی
من میرسم به لحظه های خوب شادی
اگه تو هم کنار تنهاییم بشینی
وقتی که دنیا تنهام میذاره تو درکم کن، تو درکم کن
وقتی که چشمام بارون میباره تو درکم کن تـــو
پ.ن: رضا یزدانی عالی هستی تو .... این کارت خیلی خیلی دلیه و دلنشینه برام... چندتا شاعر کولاک باهاشون کار کردی یکیش همین حسن علیشیریه... کارش درسته.... دم همتون گرم...
بس که اسفند تنش بی رحم بود
زندگیم روی لباش کز کرده بود
واسه کشتن چشماش کافی نبود
این دفعه موهاشو قرمز کرده بود
من تمام زندگیمو ریختم توی مرداب نگاه سرد اون
بی زره رفتم به جنگ تن به تن به ستیز خنده ی نامرد اون
مثل یه ویرونی بی ابتدا
مثل جنگیدن برای باختن
مثل تصویرای غرق دلهره
وقتی از ما عکس می انداختن
مطمئن از این که پایانش خوشه
مثل یه اسب کهر میتاختم
اون فقط عشق منو از دست داد
من تمام زندگیمو باختم
من تمام زندگیمو ریختم توی مرداب نگاه سرد اون
بی زره رفتم به جنگ تن به تن به ستیز خنده ی نامرد اون
من تمام زندگیمو ریختم توی مرداب نگاه سرد اون
بی زره رفتم به جنگ تن به تن به ستیز خنده ی نامرد اون
خواننده: رضا یزدانی / ترانه: میثم یوسفی
حسن جان متنت بی نظیره... رضا هم عالی این کارو اجرا کرد.... یعنی تنها کسی که میتونست حق مطلبو ادا کنه رضا یزدانی بود... دمتون گرم
البته ورژن جدیدی که دادی بیرون گیراییه ورژن قدیمی رو نداره... همون اولی که ریلیز کردی عالی بود...
اینکه مه نیست دود سیگاره
قابه عکست هنوز رو دیواره
خوب نگاه کن ببین چطور داره میگذره روزگارم
با من از زلفه یار صحبت کن از زمانه قرار صحبت کن
یه کمی از بهار صحبت کن خشکو بی برگو بارم
بی تو غمگینو گیجو بی تابم
چند وقته شبا نمیخوابم
دیگه تو راه نرو رو اعصابم من خودم بیقرارم این روزا
کی میگه تو همیشه باهامی یا همون آدمی که میخوامی
تو همون درد بی سرانجامی
که بهش من دچارم این روزا
تنها تر از آغاز این برزخ
تنها تر از وقتی شروع کردیم
پایان این رابطه غمگین بود
ما اشتباهی آرزو کردیم
از وقتی فهمیدم کم آوردی
بغض م شکست و عشق یادم رفت
دلتنگی دنیای منو پر کرد
دلخوشی هامو مفت دادم رفت
دلواپس تنهاییام بودی
این مشکل و با اشک حل کردم
آغوش خالیم خونه رو ترسوند
خاطره هامو جات بغل کردم
تو جا زدی تو عشق و من تنهام
باید تمام راهو برگردم
تو از گذشته خاطره داری
من با گذشته زندگی کردم
تنها تر از آغاز این برزخ
تنها تر از وقتی شروع کردیم
پایان این رابطه غمگین بود
ما اشتباهی آرزو کردیم
تو انقدر گرمی که با دیدنت کلک چال و توچال هم تب کنن
باید سنگ فرش ولیعصرو سر راهت از نو مرتب کنن
من از خط آبیه چشمای تو دارم انقلابو رصد میکنم
نمیدونم این دفعه ی چندمه که دروازه شمرونو رد میکنم
شنیدم تو از خونه بیرون میای درختای تجریش حظ میکنن
تو که ساکتو بستی اخبار گفت دارن پایتختو عوض میکنن
انقدر دوری از من که میشی شنید اوج بن بستو تو صدات
من از کوچه های این شهر شلوغ هیچی غیر از تو نمیخوام
احساس میکنم تو رو ازپشت اینهمه سکوت
تو کافه بارون میگیره وقتی میشینم روبهروت
از راه که میرسی بازم عطرت می پیچه تو هوا
فنجونمو پر میکنی از حس طعمی آشنا
وقتی نگاهم میکنی خورشید تکراری میشه
همینجا روی میزمون رود عسل جاری میشه!
حوا تویی! هر جا تو باشی بهشته
سیبی که چیدی ابتدای سرنوشته
کافه، خیابون، خونه یا هر جا که باشیم
می تونیم از دنیا و تلخی هاش جداشیم
چیزی بگو بانوی من! کلافه ام از این سکوت
میشکنه بغض آخرم وقتی میشینم روبروت
چیزی بگو شاید صدات حریف دلتنگی بشه
شاید شب سیاه سفید با واژه هات رنگی بشه
شاید که بیدارم کنی از خوابی که کابوسمه
دارم به دریا می زنم چشمای تو فانوسمه
حوا تویی! هر جا تو باشی بهشته
سیبی که چیدی ابتدای سرنوشته
کافه، خیابون، خونه یا هر جا که باشیم
می تونیم از دنیا و تلخی هاش جداشیم
پ.ن: یزدانی تو کی هستی .... روحت شاد
جهان داره پیشه چشمام دائم میچرخه پرهای پروازم به جایی گیر کرده
من اهل آبی های دور و غرقه نورم اما یکی پای منو زنجیر کرده
درکم کن و همباله این تنهاترین باش تا اوجه پرواز منو خودت ببینی
من میرسم به لحظه های خوب شادی اگه تو هم کنار تنهاییم بشینی
وقتی که دنیا تنهام میذاره تو درکم کن تو درکم کن
وقتی که چشمام بارون میباره تو درکم کن تو درکم کن
پ.ن: رضا یزدانی بازم زدی تو هدف... دمت گرم
این یعنی هر لحظه تو تنه منی
شب خودت زخمامو میبندی
برام صبح خودت دوباره خنجر میزنی
حاله این روزای خسته مو نبین
خیلی ابریم که این بارون شدم
وقتی درد تو به جونم میخرم
یعنی خیلی وقته که درمون شدم
من بمیرم از تو دل نمیکنم
تویه این روزای ابری و کبود
خودمو روزی سپردم دست تو
که تمامه بغضم از دست تو بود
شب به شب تو این اتاقه غرقه تب
وقتی جونم پر پرپر زدنه
ثانیه به ثانیه حس میکنم
یه نفر خیلی حواسش به منه
بعد زخمه عشقه تو هر جا یکی
عاشقه اینه واسم کاری کنه
از کسی که تو بهش فکر میکنی
بایدم دنیا پرستاری کنه
من بمیرم از تو دل نمیکنم
تویه این روزای ابری و کبود
خودمو روزی سپردم دست تو
که تمامه بغضم از دست تو بود
ترانه از پدیده نیشابوری
پ.ن: دمتون گرم یزدانی و بمانی ترکوندید
ادامه بده
به لبخند
به نگاه
به جشن
از همان حرفهای ساده بزن
مثلا بگو چه روز بدی
چه غذای بی نمکی
و هوا چه گرفتست...!
ادامه بده
به معجزه
به حضور
به عطر
از همان کارهای ساده بکن!
مثلاً بیا
دکمه پیرهنم را بدوز
روزنامه بخوان
یا بزن زیر آواز بی حوصله گیت
اما فقط ادامه بده
این روزهای هولناک را
بی نمک
بدون دکمه
ابری...
نیستی و اتفاق های تلخ، ساده می افتند
نیستی و ترس های کوچک، بزرگ می شوند
ومهم نیست چند شنبه است
ومهم نیست ساعت چند است
چه احمقانه زنده ام
چه وحشیانه نیستی
چه عاشقانه بود عمر من
چه زخم روزمره ای