برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...

این‌گونه
به‌اعتماد
نامِ خود را
با تو می‌گویم
کلیدِ خانه‌ام را
در دستت می‌گذارم
نانِ شادی‌هایم را
با تو قسمت می‌کنم
به کنارت می‌نشینم و
بر زانوی تو
این‌چنین آرام
به خواب می‌روم؟
کیستی که من
این‌گونه به جد
در دیارِ رؤیاهای خویش
با تو درنگ می‌کنم؟


برچسب‌ها:
احمد شاملو, آیدا, شعر
+ سه شنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۸ زمستانی ترین |