برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...

نام خود را با تو می گویم،

کلید خانه ام را

در دستت می گذارم،

نان شادیهایم را

با تو قسمت می کنم،

به کنارت می نشینم و بر زانوی تو

این چنین آرام

به خواب می روم

کیستی که من،این گونه به جد

در دیار رویاهای خویش

با تو درنگ می کنم؟


برچسب‌ها:
شاملو‌, شعر
+ چهارشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۸ زمستانی ترین |