برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
تو كدوم كوهی كه خورشید از تو دست تو میتابه
چشمه چشمه ابر ایثار روی سینه تو خوابه
تو كدوم خلیج سبزی كه عمیق اما زلاله
مثل آینه پاك و روشن مهربون مثل خیاله
كاش از اول می‌دونستم كه تو صندوقچه قلبت
كلیدی داری برای درهای همیشه بسته
كاش از اول می‌دونستم كه تو دستای نجیبت
مرهمی داری برای زخم این همیشه خسته
تو به قصه‌ها شبیهی ساده اما حیرت‌آور
شوق تكرار تو دارم وقتی می‌رسم به آخر
تو پلی پل رسیدن روی گردابه تردید
منو رد می‌كنی از رود منو می‌بری به خورشید
كاش از اول می‌دونستم كه تو صندوقچه قلبت
كلیدی داری برای درهای همیشه بسته
كاش از اول می‌دونستم كه تو دستای نجیبت
مرهمی داری برای زخم این همیشه خسته


برچسب‌ها:
سیاوش قمیشی, ایرج جنتی عطائی, 1
+ شنبه پانزدهم دی ۱۳۹۷ زمستانی ترین |