برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
دلم بهانه ی تو را دارد ..
یادِ تو و برقِ چشمانت
گرمیِ دستانت ،صدای خنده هایت
باز دیوانه ام می کند ..
تا بحال اینگونه عاشق بوده ای؟!
که صدایِ باران را
واژه واژه "دوستت دارم" بشنوی؟
که انگار صدایِ
پای تو در این حوالی پیچیده ..
می بینی؟ 
همه چیز به تو
و عشقِ به تو ختم می شود
بهار ، باران و من ...


برچسب‌ها:
باران قیصری, شعر, برفی, برفی و فنچ
+ چهارشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |