برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
از امروز عصر که صحبت کردیم.... خیلی نگرانتم.... مثل اینکه امنیت بچه م به خطر افتاده... واقعن چجوری باید از تو محافظت کنم؟ دیگه به اون راحتی قبل نه میتونم نگاه کنم اطرافمو نه تورو.... باید خیلی هواسم بهت باشه... تو خیلی گناه داری.... این نه سزاوار توعه نه من.... از خدا میخام کمکمون کنه...


برچسب‌ها:
برفی, 92, تو خون تو رگ, تو یک بایدی
+ دوشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۶ زمستانی ترین |