برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
چند وقتی بود به این فکر میکردم آدم هر ضربه ای میخوره به کمک عزیزانشه.. از پدر و مادر بگیر بیا تا خاهر و برادر...هیچ وقت فکر نمیکردم من که هیچ وقت بدی رو برای هیچکس ارزو نکردم، بیامو  همچین ضربه ای به تو بزنم.... مطمعن باش اتفاق بد،  پایانی بود بر تمام تصمیمات احساسی من... دیگه هیچوقت تصمیم احساسی نمیگیرم... ... واقعن اون روز اشتباه بود اومدنم... الان که میگی چه داستانایی برات درست شد، کاملن هنگم چه داستانی برات درست شد چقدر میتونن پست باشن و با زندگی مردم بازی کنن... عذاب وجدان دارم... چطور با دستای خودمون این آتیشو زدیم به همه چی.... اینو بدون برای حقظ تو هرکاری از دستم بر بیاد  انجام میدم...


برچسب‌ها:
موریانه, موریانه مغزم را جوید, ساکنین شهر گا, 92
+ دوشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۶ زمستانی ترین |