برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن

چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ویران من

تا بهار زندگی آمد بیا آرام جان 
تا نسیم از سوی گل آمد بیا دامن کشان

چون سپندم بر سر آتش‌نشان بنشین دمی
چون سرشکم در کنار بنشین نشان سوز نهان

تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن

چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ویران من

باز آ ببین در حیرتم بشکن سکوت خلوتم
چون لاله تنها ببین بر چهره داغ حسرتم

ای روی تو آیینه ام عشقت غم دیرینه‌ام
باز آ چو گل در این بهار سر را بنه بر سینه‌ام

تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن

چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ویران من

گر ز حال دل خبر داری بگو
ور نشانی مختصر داری بگو

مرگ را دانم ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیک‌تر داری بگو

گر چهره بنماید صنم، پر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم، رو شانه شو، رو شانه شو

رو سینه را چون سینه‌ها، هفت آب شو از کینه‌ها
وآنگه شراب عشق را، پیمانه شو، پیمانه شو

تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو! بر سرم سایه فکن

چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه‌ی ویران من

اندیشه‌ات جایی رود، وآنگه تو را آن جا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا، پیشانه شو، پیشانه شو

چون جان تو شد در هوا، ز افسانه‌ی شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان، افسانه شو، افسانه شو

تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو! بر سرم سایه فکن

چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه‌ی ویران من

قفلی بُوَد میل و هوا، بنهاده بر دل‌های ما
مفتاح شو، مفتاح را، دندانه شو، دندانه شو

تو لیلة القبری برو، تا لیلة القدری شوی
چون قدر مر ارواح را، کاشانه شو، کاشانه شو

گر چهره بنماید صنم، پر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم، رو شانه شو، رو شانه شو

تو لیلة القبری برو، تا لیلة القدری شوی
چون قدر مر ارواح را، کاشانه شو، کاشانه شو

تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو! بر سرم سایه فکن

چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه‌ی ویران من


برچسب‌ها:
بنان, بیژن ترقی, 1
+ سه شنبه هفدهم اردیبهشت ۱۳۹۸ زمستانی ترین |