برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
 دلی که کرده هوایت...


برچسب‌ها:
حسین منزوی
+ جمعه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |
روشنان چشمهایت کو؟ زن شیرین من!
تا بیفروزی چراغی در شب سنگین من

می شوم بیدار و می بینم کنارم  نیستی
حسرتت سر می گذارد،بی تو بر بالین من

خود نه توجیه من از حُسنی به تنهایی که نیست ،
جز تو از عشق و امید و آرزو ، تبیین من

رنج ،رسوایی، جنون،بی خانمانی، داشتم
مرگ را کم داشت تنها،سفره ی رنگین من

از تو درمانی نمی خواهم به وصل، اما به 
مهرمر هم زخم دلم باش از پی تسکین من

یا به دست آور دوباره عشق او را یا بمیر!
با دلم پیمان من اینست و جان،تضمین من

من پناه آورده ام با تو، به من ایمان بیار
شعر هایم  آیه های مهر و مهرت دین من

شکوه از یار؟آه، نه!این قصه بگذار، آه، نه!
رنجش از اغیار هم ، کفرست در آیین من


برچسب‌ها:
حسین منزوی, شعر, برفی
+ چهارشنبه هفتم فروردین ۱۳۹۸ زمستانی ترین |