برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
|
سلیگمن مفهوم درماندگی آموخته شده را به عنوان حالت ویژه ای که اغلب در نتیجه اعتقاد فرد مبنی بر اینکه رویدادها در کنترل او نیستند در او ایجاد می شود، تعریف کرد.
به سخن دیگر، بعد از یک رشته تجربه که در آن پاسخ های فرد در نتیجه رفتار او تغییر نمی کند، می آموزد که رفتار و نتیجه رفتار او از یکدیگر مستقل هستند
داستان 1: در هندوستان بچه فیل ها رو از بچگی با طنابی به میله یا درختی می بندند که قادر به فرار نباشند، با بزرگ شدن تدریجی و تبدیل شدن بچه فیل به یک فیل کامل باز هم همون طناب نازک کودکی رو به پای فیل می بندند که راحت با یک تکان محکم فیل باز می شه ولی فیل که از بچگی به این وضع شرطی شده و عادت کرده و پذیرفته که نمی تونه طناب رو باز کنه به اسارت گردن می ده و حتی تلاش هم نمی کنه در حالیکه با اندک تلاشی طناب نازک از پاش رها می شه.
داستان 2: در اکواریومی در دو بخش که با یک شیشه از هم جدا شده در یک طرف یک ماهی گوشتخوار و در طرف دیگه یک ماهی کوچولو می اندازند، ماهی گوشتخوار با دیدن طعمه لذیذ بارها و بارها به طرف دیگه اکواریوم برای خوردن ماهی کوچک هجوم می بره و پس از چند بار برخورد محکم با شیشه جداکننده دو بخش، دیگه از این کار دست بر می داره، بعد از مدتی که شیشه جداگانه هم برداشته می شه باز هم ماهی گوشتخوار به طرف دیگه نمی ره، چون هنوز تصور می کنه راه بسته است در حالی که طعمه لذیذی آزادانه در ان طرف برای خودش می گرده.
داستان 3: یک دانشجوی فوق لیسانس جوان به نام مارتین ای .پی.سیلگمن (همان فردی که نظریه درماندگی آموخته شده اش بعدها یکی از نظریات جدی حوزه یادگیری شد) در یکی از کارهای تحقیقاتی اش به مورد جالبی برخورد می کنه، ازمایش بر روی چند سگ بوده در مرحله اول به سگها لباسی می پوشانند که شوک همراه با صوتی بوده که سگها از اون نمی تونستند فرار کنند، با شنیدن صدای صوت و احساس شوک برقی سگها دیوانه وار به دور خودشون می چرخیدند و قصد فرار از این موقعیت رو داشتند ولی بعد از مدتی فهمیدند که هیچ کاری نمی تونند بکنند و لذا تسلیم شدند. در مرحله بعدی شوک از طریق کف قفس فلزی که سگها روی اون قرار داشتند بهشون وارد می شد و سگها فقط با پریدن به بخش دیگه قفس شوک رو دریافت نمی کردند ولی برخلاف تصور بعد از اینکه انها متوجه شدند که به هر طرف قفس که بپپرند بازهم شوک وجود دارد و شوک وارده را از طریق کف قفس احساس خواهند کرد، نزدیک به 30 ثانیه قبل از اینکه دست از تلاش بردارند و روی زمین بیفتند و زوزه بکشند دیوانه وار در جعبه می دویدند ولی خیلی زود تسلیم می شدند.انها هر گز گریختن از شوک را یاد نگرفتند حتی زمانی که ازمایشگران با غذا انها را به طرف دیگر جعبه که به کف آن شوک وارد نمی شد و می توانستند در آنجا در امان باشند می کشاندند ولی مجدد که آنها را در قسمت دارای شوک قرارمی دادند تلاشی برای پریدن به سمت دیگر نمی کردند!!! این سگها نافعال و درمانده شده بودند و تلاشی برای تغییر دادن شرایطشان انجام نمی دادند چون دریافته بودند که به هرطرف جعبه که بروند بازهم شوک را دریافت خواهند کرد.
بنابراین اصطلاحی ابداع شد با عنوان درماندگی اموخته شده، به این صورت که در برخی از موقعیتهای دردآور و دشوار که فرد احساس می کنه هیچ راه خلاصی ازش نیست، بایگانی در خاطرات وی درست می شه که هیچ راه خلاصی نیست و این را به تمام موقعیتها ی زندگی تعمیم می دهد.
سیلگمن پژوهشهای بعدیش رو در مورد انسانها ادامه می ده و این ازمایش در انسانها هم تائید می شه (شرح ازمایش ها در کتاب نظریه های شخصیت نوشته شولز ترجمه سیدمحمدی قابل مطالعه است) ولی چیزی که خیلی مهمتره اینه که مطالعات بعدی نشان داد نزدیک به یک سوم ازمودنی های حیوان و انسان تسلیم پدیده "درماندگی اموخته شده" نمی شوند و به تلاش خودشون تا رسیدن به موفقیت ادامه میدهند.
به تجربیات گذشته نگاه کنید و ببینید چقدر درزندگی باگفتن این جملات که فایده ای نداره،از دست من که کاری بر نمی یاد،من که نقشی ندارم،تلاش کردن چه تاثیری داره،تا حالا چقدر زندگیم خوب بوده که از این به بعد باشه و..شرایط دشوار را تحمل کردیم و نق زدیم و تلاشی نکردیم و یا اگر حرکتی کردیم خیلی زود رها کردیم با این استدلال که بخت ماسیاه است، سرنوشت من همینه و ...
بررسی کنید آیا شما جزء دسته یک سومی هستید که به تلاش خودشون تا رسیدن به شرایط بهتر ادامه می دهند و یا جزء مابقی هستید.
درماندگی آموختهشده - Learned helplessness - در علم روانشناسی به شرایطی اشاره میکند که در آن افراد بر طبق تجربیات گذشته (مانند سرکوفتها و ناکامیهای مستمر و طولانی و مداوم) به این نتیجه میرسند که کوشش را با پیشرفت مرتبط نمیدانند. آنها یادگیرندگانی هستند که فکر میکنند هر کاری انجام دهند به موفقیت دست نمییابند.این موضوع نخستینبار توسط مارتین سلیگمن مطرح گردید.