برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
|
این قصه با که گویم دردی که سینه دارد دردی که سینه دارد
عشقم که رفته بر باد هرگز وفا ندارد
این قصه با که گویم دردی که سینه دارد دردی که سینه دارد
لیلای من کجایی از من خبر نداری چشمم به گریه نسپار در کوی بیقراری
لیلای من کجایی رفتی چه بی وفایی تنها مکن رهایم در این شب جدایی
دست نسیم دادی گیسوی خود شبانه تا دیده ام که شانت بر دار این زمانه
چشم تو شهر آواز زیباترین بهانه آواره ساز من بود در سوز این ترانه
قلبم که در بیابان حاجت به ناله میداد از داغ این جدایی آواره گشته در باد
لیلای من کجایی از من خبر نداری چشمم به گریه نسپار در کوی بیقراری
لیلای من کجایی رفتی چه بی وفایی تنها مکن رهایم در این شب جدایی