برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...

من برای آن در این دنیا نیستم که طبق انتظارات تو زندگی کنم و تو بدان دلیل در این دنیا نیستی که طبق انتظارات من زندگی کنی. تو، تو هستی و من، منم و اگر تصادفا ما یکدیگر را دریابیم، بسیار جالب و خوشایند خواهد بود. اگر چنین نشد، نمی‌توان کار زیادی در این مورد انجام داد.


برچسب‌ها:
فردریک پرز, شعر
+ یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |