برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...

خیلی  وقته دیگه بارون نزده
رنگ عشق به این خیابون نزده
خیلی وقته ابری پرپر نشده
دل آسمون سبکتر نشده
مه سرد رو تن پنجره ها
مثل بغض توی سینه منه
ابر چشمام پر اشکه ای خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده

بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست
کوه غصه از دلم رفتنی نیست
حرف عشق تو رو من با کی بگم
همه حرفا که آخه گفتنی نیست
 

پ.ن: سیاوش استاد بزرگ همین الان یهویی صدات تو سرم پخش شد: خیلی وقته دیگه بارون نزده... گفتم یادی ازت بکنم... سرت سلامت استاد....


برچسب‌ها:
سیاوش قمیشی, دلتنگی, ﭘﺎﻛﺴﻴﻤﺎ, 1379
+ شنبه سیزدهم مهر ۱۳۹۸ زمستانی ترین |

واسه عشق بازی موجها، قامتم یه بستر نرم
یه عزیز دردونه بودم پیشه چشم خیسه موجها
یه نگین سبز خالص توی انگشتر دریا
تا که یک روز تو رسیدی، توی قلبم پا گذاشتی
غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی
 زیر رگبار نگاهت، دلم انگار زیرو رو شد
برای داشتن عشقت، همه جونم آرزو شد
تا نفس کشیدی انگار، نفسم برید تو سینه
ابر و باد و دریا گفتن: حس عاشقی همینه...

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی
اما تا قایقی اومد، از منو دلم گذشتی
رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا
منو دل اما نشستیم چشم به راهت لب دریا
دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن می گذره اما به سختی
دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره
ولی حتی وقت مردن، باز سراغتو میگیره
میرسه روزی که دیگه قعر دریا میشه خونم
اما تو دریای عشقت، باز یه گوشه ای می مونم


برچسب‌ها:
سیاوش قمیشی, فرح تجلی, 1379, فارسی
+ یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۸ زمستانی ترین |