|
برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
|
هر کجا هستم،باشم
آسمان مال من است
پنجره،فکر،هوا،
عشق، زمین، مال من است..
چه اهمیت دارد
گاه اگر میرویند
قارچ های غربت...
👤سهراب سپهری
🎼 دکلمه خسرو شکیبایی
می آیم!
که روی پوست آن
دست های سادهٔ غربت
اثر گذاشته بود،
به یادگار نوشتم
خطی ز دلتنگی...
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش
به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف سخاوت را ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند داد
و او بشیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر میشد
همیشه کودکی باد را صدا میزد
همیشه رشته ی صحبت را
به چفت آب گره می زد
و بارها دیدیم
که با چقدر سبد
برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت
ولی نشد
که روبروی وضوح ِ کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله ی نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم
بزرگ بود و هست
بزرگ بود و هست..
بزرگ بود و هست
بزرگ بود و هست..
تندتر از آب روان ، عمر گران میگذرد
زندگی را نفسی ، ارزش غم خوردن نيست !
آرزویم این است آنقدر سير بخندی ؛
كه ندانی غم چيست ...