برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
|
دلم هوای صدایت را دارد
برای بی بهانه کنارت نشستن
برای نوشیدن یک فنجان چای
و تماشای فیلم در کنار تو
با صدای تو به خودم می آیم
عزیزم کجایی
چرا اینطوری نگاهم میکنی؟
لبخند میزنم
لبخند میزنی
جان من
تو را به قلبم تجویز میکنم
برای ادامه دادن
برای تپیدن
برای ماندن
به تو نیاز
دارم
خواستنی تر از خواستنی
دستان توست
زیباتر از هر انگشت دیگری
ساز دلتنگی مرا
کوک کند
بنوازد
بنواز جانم
بنواز عشقم
بنواز خوب من
با طوفان دلت
آفتاب نگاهت
شدنی تر از هر شدنیست
نه زمین و
نه دره و
نه تپه
هیچ کدام
گیره ندارند
گیره ندارند
گیره ندارند
آغوش گرفتن های پیاپی
بویییدن های عمیق
چشم باز است و
مغز بیدار است و
دل در آسمان سیاه و سفید چشمانت
شناور
به بوی موی تو قسم
خواب حرام شد و
گریه حلال شد و
اشک بارید و
و منه من از این دنیا جدا ...