برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
|
انتظار باران
در کویری با لب های ترک خورده
و داغ و سوزان
آدمی را می کشد
...
می دانی
خوب می دانی
نخواهد بارد
و بوسه ای نخواهد شکفت
از میان دهان خاک
و ابرها
سایه ای نخواهند بود
سرت را
..
دست هایت نومیدانه به آسمان
سر در گریبان
لب ها لرزان
.
شاید که ببارد
شاید که بیاید
شاید
باران
را دوست می دارم
تو را دوست می دارم
و تو را در باران عاشق تر شدم
و تو خیس شدن را دوست نداری
و من تو را خیس از باران بسیار دوست می دارم
وقتی قطرات بر صورتت می لغزند
وقتی لبانت را میبوسند
آرزو میکنم
ای کاش قطره ای باران بودم ...
خیلی دلسوزی دلت به حال خودت بسوزه . قبل از اینکه توی آتش حماقتت بسوزی !
هر کس اول مسئول خودش ه بعد دیگران .
کسی که خودش رو دوست نداره عمرا کسی دیگه رو دوست داشته باشه.
از آدم های عبوث و کینه توز و بد دل و حسود بپرهیز .حتی اگر به اونا دل بستی .
+تراوشات ذهن خواب آلود و خسته