برای ارزوهایی که مردند... برای سکوت های کر کننده ام ... برای سکوت های سنگین تر از فریادم...
|
تو حق نداری بعد از این دست مرا رها کنی آتش به جانمان زنی به قلبه خود جفا کنی
دیوانگی کن بیش از این باید که لبریزم کنی دریا به دریا با توام باید که درگیرم کنی
دریا به دریا با توام , دریا به دریا با توام
عطر نفسهای تو خواب چشمان تو آن همه حرفهای تو عهد و پیمان تو
مرا نگاه کن ببین ای تو ای خوب من از تو من عاشق شدم ای تو محبوب من , دریا به دریا با توام
تو حق نداری بعد از این دست مرا رها کنی آتش به جانمان زنی به قلبه خود جفا کنی
دیوانگی کن بیش از این باید که لبریزم کنی دریا به دریا با توام باید که درگیرم کنی
دریا به دریا با توام , دریا به دریا با توام
بزار زیر همین باران بگیریم لحظه ای آرام
که عطرت را ببویم زیر باران بیا مست و خرابم کن
از این دنیا جدایم کن بخندیم و بچرخیم زیر باران
مرا زخود جدا نکن تو این باران به روح و جان من ببار
بزن باران بزن که خیس خیس بشم تو این خیابان
مرا زخود جدا نکن تو این باران به روح و جان من ببار
بزن باران بزن که خیس خیس بشم تو این خیابان
فرزاد فرخ کارت خیلی درسته... دمت گرم پسر دوست داشتنی و با احساس
حال که دگر که مرا تو نخواهی تو بگو چه کنم که هوایت برهد ز سرم
تو ندانی که خود که تمامه منی تو همانی که من نتوانم از یاد ببرم
بعد از آن همه زخم که به جان من افتاد تو به تسکینه دله یار دگر بودی
من به جان بخریدم که بمیرمو اما برسی به کسی که به آن دل داده بودی
دلداده بودی
دلداده بودی
آه که نبودت به من آتشه جان زد سوختم از این عشق که تو را بی وفا کرد
من شدم آن کس که روم پی مستی قلبه مرا تو شکستی
دل به تو دادم که غمم برهانی نشوی تو هم آن کس که به درد بکشانی
کاش که شود که باز که یه روز تو بیایی و بمانی
حال که دگر که مرا تو نخواهی
تو بگو چه کنم که هوایت برهد ز سرم
تو ندانی که خود که تمام منی
تو همانی که من نتوانم از یاد ببرم
بعداز آن همه زخم که به جان من افتاد
تو به تسکین دل یار دگر بودی
من به جان بخریدم که بمیرمو اما
برسی به کسی که به آن دل داده بودی
دل داده بودی
دل داده بودی..
آه که نبودت به من آتش جان زد
سوختم از این عشق که تو را بی وفا کرد
من شدم آن کس که روم پی مستی
قلب مرا تو شکستی
دل به تو دادم که غمم برهانی
نشوی تو همان کس که به درد بکشانی
کاش که شود باز که یه روز تو بیایی و بمانی